کفش جادو به پایم پوشاندی!
و مرا به میان خورشید و ستارگان بردی
و دیگر تمام دنیا مال من بود ...
آه این کفشها را از پایم در آور!
خورشید و ستاره ها را میخواهم چه کنم؟
همه دنیای من توئی!
و جهان با همه ستاره ها و خورشیدش
از تو روشنی میگیرد.
(ساراتیزدیل)
****************************
آهسته رفت
مثل شینم از روی گل
اما برنگشت
مثل شبنم در صبح بعد
آرام افتاد
مثل یک ستاره از غروب تابستان
و سریع گم شد
مثل خرگوشی در دل جنگل
ماهر و چابک
آنقدر که نمیشد باور کرد!
(امیلی دیکنسون)
****************************
رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست داری
و روز بعد تنهایی
بهمین سادگی!
او رفته است
و همه چیز تمام شده است
مثل یک مهمانی
که به آخر میرسد
و تو به حال خود رها میشوی
چرا غمگینی؟
این رسم زندگی است
تو نمیتوانی آنرا تغییر دهی
پس تنها آوازی بخوان
این تنها کاری است که از دست تو بر می آید